معنی بانک کودک

حل جدول

بانک کودک

قلک


بانک

موسسه اقتصادی، مخزن، فایل، جایگاه

فرهنگ فارسی هوشیار

بانک

بنگاه صرافی دولتی یا شخصی که اشخاص پولهای خود رابامانت میگذارند فرانسوی بانک بایگ (اسم) بنگاهی اقتصادی ملی یا دولتی که مردم پولهای خود را در آن بامانت سپارند و در موقع لزوم با صدور چک از پول خود برداشت کنند و همچنین در مقابل تضمین اعتباری پیدا کنند و بهنگام ضرورت وام گیرند، نوعی از بازی ورق، پولی که در بازی بانک در میان نهند.


کودک

صغیر، کوچک، طفل و بچه ‎ (صفت) کوچک صغیر، (اسم) فرزندی که بحد بلوغ نرسیده (پسر یا دختر) طفل جمع: کودکان: و زنان و کودکان را اسیر گردانیدند. یا کودک غازی. پسر بازیکن که پیش آهنگ دیگران بود و پیش از آنان از چنبر بگذرد: باد چالاک در رسن بازی سر تو همچو کودک غازی. (کمال اسماعیل)، جوان: بازرگانی که زن نیکو و کودک گزیند و عمر در سفر گذارد.

لغت نامه دهخدا

بانک

بانک. (اِ) بان. درختی که ثمرش حب البان است. (ازفرهنگ نظام). اما در دیگر فرهنگها این کلمه را در ذیل بانگ باکاف پارسی آورده اند، و رجوع به بان شود.

بانک. [ن ُ] (اِخ) دهی است. (ناظم الاطباء). بلده ایست به ری. (از معجم البلدان). از دهات ری است و بعضی ازاهل علم بدان منسوب اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 162).

بانک. [ن َ] (اِخ) نام جدسعیدبن مسلم که شیخ قعنبی بوده. (منتهی الارب).

بانک. (فرانسوی، اِ) (از ایتالیایی بانکا بمعنی میزی که روی آن چیزهائی فروشند). سازمان و دستگاهی که محل ذخیره ٔپول مردم است و بدان داد و ستد کنند یا داد و ستد آنجا انجام گیرد. بنگاه صرافی و معاملات مهم نقدی. سازمانی که عملیات آن بطور کلی عبارت است از: نقل و انتقال وجوه و صدور بروات و نگاهداری سرمایه ٔ اشخاص و بکار انداختن سرمایه های مذکور برای توسعه ٔ تجارت و اعتبارات تجارتی بخصوص از جهت تسهیل عمل مبادلات و نقل و انتقال وجوه و دادن اعتبار و قرض به مردم با ربح کمتر از میزان عادی بازار و گاه نشر اسکناس رایج کشور. پایه ٔ اصلی تشکیل بانک ها را صرافیهای قدیم تشکیل میدادند، در واقع این مؤسسات بودند که واسطه ٔ داد و ستد و جریان پول قرار داشتند و همان سازمانهای کوچک مالی و اقتصادی پایه ٔ اصلی تشکیل سازمانهای معظم بانکی در دنیا شد. در ایران شاید بتوان تاریخچه ٔ تأسیس بانک را به زمان هخامنشیان رساند، در واقع مؤسسات پسران موراشوازنیپ پور و بانک اجی بی نخستین بانک هایی هستند که در ایران وجود داشته اند. ناصرخسرو در سفرنامه درباره ٔ صرافی و کیفیت معامله ٔ مردم بصره شرحی دارد جالب: «... و حال بازار آنجا (بصره) چنان بود که آن کسی را که چیزی بودی به صراف دادی و از صراف خط بستدی و هر چه بایستی بخریدی و بهای آن برصراف حواله کردی و چندان که در آن شهر بودی بیرون از خط صراف چیزی ندادی ». (سفرنامه چ دبیرسیاقی ص 114). در داخل ایران مسکوک طلا و نقره از روزگاران قدیم ضرب شده بود و صرفاً قانون عرضه و تقاضا بر آن حکومت میکرد. در تمام ادوار تاریخ صرافان کار بانکداری را به مقیاس کوچکی انجام میدادند. تاجر با صراف معینی حساب جاری داشت، یعنی صراف برای هر تاجر دفتر مخصوصی که کلیه ٔ داد و ستدها متدرجاً در آن منعکس میگردید تهیه و به وی تسلیم می نمود و بجای چک از حواله های خطی و عادی استفاده میشد. کلیه ٔ پرداختها و دریافتها در شهرهای دور و نزدیک بوسیله ٔ صراف و با استفاده از برات انجام میگرفت. در عملیات صرافی اکثر بهره ٔ آن 9 و 12 درصد بود ولی حساب و قانونی نداشت و در بعضی مورد حتی به 50 درصد نیز میرسد. صرافی در ایران از سال 1266 هَ. ق. تحت تأثیر شرایط بانکداری اروپا مخصوصاً لندن قرار گرفت. اما تا سال 1267 هَ. ق. مؤسسه ای بنام بانک بمعنای جدید وجود نداشت، در سال مذکور «بانک جدیدی » که مؤسسه ای انگلیسی بود و در دیگر کشورهای آسیانیز شعبه هایی داشت، در تهران و مشهد و اصفهان و رشت و شیراز و بوشهر و تبریز شعبی باز کرد و چون در آغاز حقوق و مزایای مخصوصی نداشت، احتیاج به تحصیل امیتاز نیز پیدا نکرد. بانک مذکور در مدت کمی موفق شد که نرخ بهره را به دوازده درصد پائین آورد و در مقابل ودایعی که به آن سپرده میشد برای حساب جاری دو و نیم درصد و برای امانات بابت شش ماهه چهار درصد و یکساله شش درصد بهره می پرداخت. محل این بانک در ساختمانی بود که بعدها مرکز بانک شاهی گشت. شعبه ٔ بانک تهران ابتدا حواله های پنج قرانی و بیشتر به عهده ٔ خزانه دارخود صادر میکرد و در میان مردم رواج می داد و این درواقع نخستین صورت چک بانکی یا اسکناس در ایران بود که چون این حواله را به بانک می بردند فوری در برابر آن مسکوک نقره پرداخته می شد. دیری نگذشت که این بانک جای خود را به بانک شاهنشاهی داد. توضیح آن که در اسفند 1267 هَ. ق. ناصرالدین شاه قاجار امتیاز ایجادبانک شاهنشاهی را به مدت شصت سال به بارون جولیوس رویتر داد و در آبان ماه 1268 هَ. ق. سهام بانک در لندن به معرض فروش گذاشته شد و سرمایه ٔ بانک یک میلیون لیره تعیین گردید، در ظرف چند ساعت پانزده برابر سهام نخستین خریداری شد. بانک شعب خود را در شهرستانهای ایران تأسیس کرد و درسال اول تأسیس پس از پرداخت کلیه ٔ مخارج 68 هزار لیره سود برد و هشت درصد نفع به صاحبان سهام پرداخت. بانک شاهنشاهی به نشر اسکناس نیز مبادرت کرد و اسکناسهای نخستین فقط در شعبه هایی که نام آن روی اسکناس نوشته شده بود قابلیت پرداخت داشت. بانک می بایست شش درصد منافع خالص سالیانه ٔ خود را به دولت ایران می داد. و در ابتدای تأسیس چهل هزارلیره به مدت ده سال ازقرار تنزیل شش درصد به شاه وام داد. بانک علاوه براین امتیاز، انحصار استخراج معادن آهن و سرب و مس و زیبق و زغال سنگ و نفت و جز اینها را به استثنای فلزات قیمتی به دست آورده بود. در اردیبهشت 1309 هَ. ش. بموجب قراردادی که بین دولت و بانک شاهی منعقد گردیدحق صدور اسکناس بانک شاهی ملغی شد و دولت پول کلیه ٔاسکناسهای صادر شده ٔ آنرا تا خرداد 1310 هَ. ش. پرداخت و در عوض از پرداخت حق امتیاز نیز معاف شد. باید گفته شود که به همراه فعالیت این بانکها، مؤسسات ایرانی نیز بودند که تقریباً کار بانک را انجام میدادند تجارتخانه ٔ جهانیان (1274 هَ. ق.)، تجارتخانه ٔ جمشیدیان (1265 هَ. ق.)، کمپانی فارس (1275)، شرکت اتحادیه (1276)، شرکت عمومی ایران (1278 هَ. ق.).
نخستین پیشنهاد تأسیس بانک ملی بصورت جدید در سال 1296 هَ. ق.توسط یکی از تجار معروف ایران یعنی حاج محمدحسن امین دارالضرب به ناصرالدین شاه داده شد. او طی کتابچه ای لزوم تأسیس بانک را توضیح داد و خود قبول نمود که سرمایه ٔ اصلی بانک را تأمین کند ولی این طرح جامه ٔعمل نپوشید. در سال 1324 هَ. ق. مجدداً اعلان تأسیس بانک ملی منتشر شد ولی صورت عمل بخود نگرفت. در خرداد ماه 1300 هَ.ش. نیز دولت پیشنهاد تأسیس بانک را داد که باز نتیجه نبخشید تا به سال 1306 هَ.ش. که مقدمات تأسیس بانک ملی فراهم شد. از طرف دیگر در سال 1268 هَ. ق. از طرف روسها نیز تقاضای امتیاز بانک شد و بانک استقراضی روس در ایران تأسیس یافت و امتیاز آن به ژاک دویولیاکف داده شد و مبالغی بدولت ایران و علماء و متنفذان قرض داد. شعب بانک در بیشتر نقاط شمالی ایران تأسیس گردید، در بهمن 1299 هَ. ق. بموجب عهدنامه ٔ ایران و روس، بانک استقراضی بدولت ایران واگذار گشت. از طرف دولت عثمانی نیز بانکی بنام بانک عثمانی در تهران و همدان و کرمانشاه تأسیس شد.
- بانک اِجی بی، بانک معتبری بود در بابل بنام بانک «اجی بی و پسران » در زمان داریوش اول هخامنشی. درقراردادهای این بانک از سلطنت بخت النصر سوم یعنی کسی که بر داریوش یاغی شده بود نام برده شده است. اسنادی که از بابل به دست آمده میرساند که از یهودیان اسیر زمان بخت النصر دو نفرصاحب دو بانک معتبر بوده اند و بانک یکی را بانک اجی بی و پسران می نامیدند و دیگری را بانک پسران موراشوازنیپ پور. رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 553 و 554 و 950 و 951 شود.
بانک پسران موراشوازنیپ پور؛ نام بانکی که بنام پسران موراشوازنیپ پور از اسرای یهودی در زمان بخت النصر، در بابل معروف بود. رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 950 شود.
- بانک سپه، مؤسسه ایست که از وجوه بازنشستگی مستخدمان لشکری تأسیس شده است و ابتدا نام بانک پهلوی داشت.
علاوه بر اینها بانکهای دیگری از جمله بانک عمران، بانک توسعه ٔ اعتبارات صنعتی، بانک ایران و ژاپن، بانک تهران، بانک پارس، بانک صادرات و معادن، بانک بازرگانی، بانک بیمه ٔ بازرگانان، بانک ایران و روس، بانک ایران و هلند و بانک اعتبارات نیز وجود دارد که اغلب از مؤسسات مهم اعتباری محسوب میشوند. درباره ٔ تاریخچه ٔ تأسیس بانکهادر ایران و فعالیت آنها، به جغرافیای اقتصادی کیهان از ص 398 تا 511 و نشریات بانک ملی ایران و مجله ٔ بانک سپه بخصوص مجله ٔ آن بانک شماره ٔ اول سال اول از صص 1 تا 9 رجوع شود.
- بانک کشاورزی (فلاحت سابق)، از بانکهای دولت است که بموجب قانون مصوب 9 شهریور 1309 هَ. ش. تأسیس شده است و وظیفه ٔ آن وام دادن به کشاورزان و مالکان و ترویج وسایل کشاورزی است. نام این بانک اخیراً به بانک اعتبارات کشاورزی و تعاونی ایران تغییر داده شده است.
- بانک ملی ایران، در چهارم اردیبهشت 1307 هَ.ش. مجلس شورای ملی قانون اجازه ٔ تأسیس بانک ملی ایران را تصویب کرد و در سال بعد بانک مذکور تأسیس گردید. سرمایه ٔ ابتدائی بانک دو میلیون تومان بود که به بیست هزار سهم یکصدتومانی تقسیم گردیده بود، دولت پرداخت تمام سهام را تعهد کرد، سپس حق صدور اسکناس اصولاً به بانک ملی واگذار شدو از بانک شاهنشاهی سلب گردید، این سازمان امروز مهمترین بانک در ایران است و شعب فراوان در تمام شهرستانها و حتی در دهکده های ایران دارد. مؤسساتی مانند بانک رهنی (مؤسسه ٔ رهنی سابق که قانون آن در دهم آبان 1305 هَ.ش. تصویب شده بود) و بانک کارگشایی جزءآن است که اولی اموال غیرمنقول و دومی اشیاء منقول را به رهن میگیرد و در ازای آن با بهره ٔ کم پول قرض میدهد. بانک ملی ایران در سالهای اخیر به دو بانک مرکزی و بانک ملی تقسیم شد و بانک مرکزی مأمور نشر اسکناس گردیده است.

بانک. (فرانسوی، اِ) قسمی قمار با ورق. (یادداشت مؤلف) نام نوعی قمار است با یک دست ورق بازی کنند و آن بدین ترتیب است که اول برگهای دارای خال دو و سه و چهار وپنج را خارج سازند و سپس دو یا چندتن که با هم بازی کنند، یکی بانک میگذارد (پولی در وسط میگذارند) و از طرف راست، همبازیها به ترتیب یکی مبلغی میخواند و بانکدار ابتدا از مجموع ورقها (برگه ها) سه برگ به طرف میدهد و بعد یک برگ خودش برمیدارد و بر زمین میزند، اگر یکی از برگهای طرف از جنس همان خال، بالاتر از برگ صاحب بانک باشد دو برابر پولی که خوانده است از بانک میبرد و گرنه فقط یک برابر همان پول می بازد، مثلاً اگر بانکدار هشت خشت بر زمین زند طرف باید یکی ازبرگهای بالاتر از آن یعنی نه یا ده یا سرباز یا بی بی یا شاه و یا آس خشت را داشته باشد تا برنده شود وگرنه به اندازه ٔ همان پول که خوانده است میبازد و به اصطلاح به بانک میریزد و بدین ترتیب بازی ادامه پیدا میکند تا بازیکنان همه بخوانند؛ اگر بانکدار باخت یعنی موجودی بانک تمام شد نفر دوم همچنان به بازی می پردازد و اگر تا پایان یک دور، موجودی بانک حداقل به سه برابر سرمایه ٔ اصلی رسید بانکدار بانک خود را بر میدارد و بازی او پایان می یابد؛ اما اگر تا پایان دور، موجودی بانک به سه برابر نرسید باز بانکدار حق برداشتن بانک و ختم بازی را ندارد مگر با رضایت آنانکه حق خواندن دارند و معمولاً بانکدار حق السکوتی بدانان میدهد و موجودی بانک را برمیدارد و بهمین ترتیب بانک ادامه می یابد. بازی که گرم میشود گاهی اطرافیان بجای اینکه مبلغ معینی بخوانند پولی برحسب شماره یکی از سه کارت خود میخوانند مثلاً میگویند: «دو تومان وسط یا سه تومان کوچک - یا چهار تومان بزرگ » اگر برگ بزرگ طرف ده باشد ده بار چهار یعنی چهل تومان می بازد یا دو برابر آن میبرد. منتهی اگر میزان برد طرف در این نوع بازی از موجودی بانک بیشتر باشد برنده فقط موجودی بانک را میبرد و حق مطالبه ٔ وجه اضاقی را ندارد. || هر مقدار پولی که به عنوان سرمایه ٔ اولیه از طرف بازی کنندگان با ورق، در انواع بازیها در وسط گذارده شود و تفاوت آن با «کاو» (که در بازیهای دیگر معمول است) آن است که سرمایه ٔ پول بانک پس از شروع بازی در میانه و متعلق به عموم بازیکنان است ولی «کاو» هرکس متعلق به خود بازی کن و در اختیار اوست.


کودک

کودک. [دَ] (ص) کوچک. صغیر. (فرهنگ فارسی معین). پهلوی، کوتک بمعنی صغیر. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). صورت دیگر آن کوچک است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوچک شود. || (اِ) طفل و بچه خواه پسر باشد و یا دختر. (ناظم الاطباء). فرزندی که به حد بلوغ نرسیده (پسر یا دختر). طفل. ج، کودکان. (فرهنگ فارسی معین). ولید. صبی. (ترجمان القرآن). طفل. بچه. ولید. صبی (پسر). صبیه (دختر). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
کودک شیرخوار، تا نگریست
مادر او را به مهر شیر نداد.
شهید بلخی.
به ایران زن و مرد و کودک نماند
همان چیز بسیار و اندک نماند.
فردوسی.
همه کودکان را به چوگان فرست
بیارای گوی و به میدان فرست.
فردوسی.
بزد کودکی تیز چوگان ز راه
بشد گوی گردان به نزدیک شاه.
فردوسی.
ساده دل کودکا مترس اکنون
نزیک آسیب خر فگانه کند.
ابوالعباس.
چنانچون کودکان از پیش الحمد
بیاموزند ابجد را و کلمن.
منوچهری.
معلم چون کند دستان نوازی
کند کودک همیدون پای بازی.
(ویس و رامین).
نصر احمد سامانی هشت ساله بود که از پدر بماند... دیگر روز آن کودک را بر تخت ملک نشاندند. (تاریخ بیهقی). تاریخ سبکتگین را براند از ابتدای کودکی تا آنگاه که به سرای البتگین افتاد، من نیز تا آخر عمرش براندم. (تاریخ بیهقی). چون او رفت کار آن ولایت با دو کودک ضعیف فتد. (تاریخ بیهقی).
عاشق به کام خویش نخواهد فراق دوست
کودک به کام خویش نبرد لب از لبن.
قطران.
کودک علم را به چوب آموزد نه به شفقت. (قابوس نامه).
چون شدستند خلق غره بدوی
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب.
ناصرخسرو.
خجلت عیب تن خویش و غم جهل کشد
کودکی کو نکشد زحمت استاد و ادیب.
ناصرخسرو.
کودک از زرد و سرخ نشکیبد
مرد را زرد وسرخ نفریبد.
سنائی.
کودکی، در سفر تو مرد شوی
رنجه از راه گرم و سرد شود.
سنائی.
کودکی را سوی بستان خواند، عم کودک چه گفت
گفت رو، بستان ما پستان مادر ساختند.
خاقانی.
بخت تو کودک و عروس ظفر
انتظار بلوغ کودک توست.
خاقانی.
در این رصدگه خاکی چه خاک می بیزی
نه کودکی نه مقامر ز خاک چیست ترا.
خاقانی.
باد تک می راند تنها بی یکی
بر لب دریا بدید او کودکی.
عطار (منطق الطیر).
کودک اندوهگین بنشسته بود
هم دلش خون گشته هم جان خسته بود.
عطار (منطق الطیر).
گفت ای کودک چرایی غمزده
من ندیدم چون تو یک ماتمزده.
عطار (منطق الطیر).
کودکان را حرص لوزینه و شکر
از نصیحتها کند دو گوش کر.
مولوی.
چون ز کودک رفت آن حرص بدش
بر دگر اطفال خنده آیدش.
مولوی.
چون که با کودک سر و کارت فتاد
پس زبان کودکی باید گشاد.
مولوی.
بر دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کرد و بر آواز خوش کودکان. (گلستان سعدی).
گاه باشد که کودک نادان
به غلط بر هدف زند تیری.
سعدی (گلستان).
استاد معلم چو بود کم آزار
خِرسَک بازند کودکان در بازار.
سعدی (گلستان).
و زنان و کودکان را آزاد کردند. (ظفرنامه ٔ یزدی).
کودک اگرچند هنرپرور است
خرد بود گر همه پیغمبر است.
جهانشاه.
کودکی را که عقل و تدبیر است
به ز یک شهر جاهل پیر است.
مکتبی.
با مرد مجازبین حقیقت مگذار
خود جوز ز مغز جوز به کودک را.
واعظ قزوینی.
شاعر و آنگاه رد بوسه ٔ شیرین
کودک و آنگاه رد دانه ٔ خرما.
قاآنی.
- کودک شیرخوار. رجوع به ترکیب بعد شود.
- کودک شیرخواره، کودکی که هنوز از شیر بازگرفته نشده. طفل رضیع:
گلستان بهرمان دارد همانا شیرخوارستی
لباس کودکان شیرخواره بهرمانستی.
فرخی.
- کودک عشرخوان، کودک نوآموز که عشر قرآن را خواندن گیرد:
وز چوب زدن رباب فریاد
چون کودک عشرخوان برآورد.
خاقانی.
رجوع به عشرخوان شود.
- کودک غازی، پسر بازی کن که پیش آهنگ دیگران بود و پیش از آنان از چنبر گذرد. (از آنندراج) (فرهنگ فارسی معین):
باد چالاک در رسن بازی
سر تو همچو کودک غازی.
کمال الدین اسماعیل (از آنندراج).
|| غلام و نوکری را گویند که کوچک باشد و به حد بلوغ نرسیده باشد. و بعضی گویند کودک، غلام بچه ای است که بنده باشد و آزاد را بر سبیل مجاز کودک گویند. (برهان) (آنندراج).غلام. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کودک نارسید، غلام بچه. غلامی که به سن بلوغ نرسیده باشد:
یکی تخته ٔ جامه هم نابرید
دو آرام دل کودک نارسید
روان را همی لعلشان نوش داد
بیاورد و یکسر به شیدوش داد.
فردوسی.
|| فرزند. (ناظم الاطباء). توسعاً، فرزند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): گفت: اکنون مرا زمان دهید باز خانه شوم و کودکان خویش را ببینم و وصیتی بکنم. (تاریخ بیهقی). || (ص) این کلمه بمعنی خرد و صغیر مزید مقدم و مزید مؤخر رود آمده است: کودک دریا؛ دجله. دیله کودک، دجیل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || جوان. (فرهنگ فارسی معین): بازرگانی که زن نیکو و کودک گزیند و عمر در سفر گذارد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 381). درمتن عربی: الشابه. (حاشیه ٔ مینوی بر کلیله و دمنه ص 381 از فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ عمید

بانک

(بانکداری) بنگاه صرافی شخصی یا دولتی که مردم پول‌های خود را در آنجا امانت می‌گذارند و یا از آن وام می‌گیرند،
از بازی‌های ورق،
پولی که در بازی بانک در وسط می‌گذارند،
* بانک‌ خون: (پزشکی) سردخانۀ مخصوصی که در آن خون‌هایی را که مردم می‌دهند نگاه می‌دارند تا برای انتقال به بدن کسانی که احتیاج به خون دارند مورد استفاه قرار گیرد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بانک

موسسه اقتصادی، فایل، مخزن، جایگاه، (اطلاعات، داده‌ها)، نوعی بازی ورق، داو

فارسی به آلمانی

بانک

Bench, Böschung (f), Speicheradressbereich (m), Ufer (m)

فرهنگ معین

بانک

مؤسسه ای اقتصادی، ملی یا دولتی که مردم پول های خود را در آن به امانت سپارند و در موقع لزوم برداشت کنند، مجموعه ای است برای نگه داری منظم و قابل دسترس خون یا اعضای بدن، پولی که قماربازها وارد بازی می کنند، اطلاعات مؤسسه [خوانش: [فر.] (اِ.)]

فارسی به عربی

بانک

مصرف

معادل ابجد

بانک کودک

123

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری